معنی کلمه کاسان در لغت نامه دهخدا
حبیب کاسی ای کاسه سرت پنکان.
و معرب آن قاسان و گیاه کاسنی نیز منسوب به آنجاست چه آنجا خوب و بالیده میشود. ( انجمن آرا ) :
ز سمرقند بسی کس بدعای تو شدند
بزیارتگه کاسان و عبادتگه اوش.سوزنی.ایا رونده به کاسان بگیر مدحت من
بهر کجا که خداوند من بود برسان.سوزنی.کرده ای گلشن از هنر کاسان
خورده ای روشن از ظفر کاسات.عزالدین شیروانی ( از انجمن آرا ).سیلاب رعب و هراس اساس ثبات امرا و نوئینان را اندراس داده از اخسی به کاسان که اولگاء ویس لاغری بود رفتند. ( حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 227 ). بعد از تسخیر کاسان به ظاهر اخسی خرامیده چند نوبت به اشتغال نیران محاربت اشتغال نمود. ( حبیب السیر ج 4 ص 288 ). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 264 و 268 شود.
کاسان. ( اِخ ) دهی جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فومن ، واقع در 16هزارگزی شمال خاوری فومن. کنارشوسه فومن به رشت و نزدیک پل پسیخان. جلگه و معتدل مرطوب و مالاریائی و دارای 389 تن سکنه است. استخر دارد. محصول آن برنج و چای و ابریشم و توتون و سیگار است. شغل اهالی زراعت و کسب است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).