کازر

معنی کلمه کازر در لغت نامه دهخدا

کازر. [ زُ ] ( ص ، اِ ) گازر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به «گازر» شود.
کازر. [ زَ ] ( اِخ ) نام جوئی است به عجم. ( منتهی الارب ). || جایگاهی از خاک پارس. موضعی به ناحیه ساپور از پارس. ( منتهی الارب ).
کازر. [ زِ ] ( اِخ ) حاکم نشین «گارون علیا» بخش تولوز در ساحل «گارون ». سکنه 2570 تن. راه آهن دارد. محل صید ماهی است.

معنی کلمه کازر در فرهنگ فارسی

حاکم نشین گارون علیا بخش تولوز

جملاتی از کاربرد کلمه کازر

به حق المعرفت هر کس چه داند کازر و نی را منش دانم بد اندیشی است بد نفسی بد آموزی