معنی کلمه کاروان کش در لغت نامه دهخدا
ز عطاری نافه یاسمن
صبا کاروانکش بملک ختن.ظهوری ( از آنندراج ذیل لغت کاروان و کاریان ).
کاروانکش. [ کارْ / رِ ک ُ ] ( اِخ ) ( ستاره ٔ... ) ستاره بحری. شعری. شباهنگ. ( برهان قاطع ). || زهره.
کاروانکش. [ کارْ / رِ ک ُ ] ( اِ مرکب ) درختکی است که در نقاط خشک و کوهستانی میروید و در رودبار در ارتفاع 400 و در کرج در 1400 گزی دیده شده است ،و در هرات از آن شیرخشت گیرند، و در ایران از درختی دیگر بنام شیرخشت این ملین گرفته میشود. این گیاه را در خوار و گچ سرو پشند «تارم کش » گویند. رجوع به «تارم کش » شود.