کاروان سالار

معنی کلمه کاروان سالار در لغت نامه دهخدا

کاروانسالار. [ کارْ / رِ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) قافله باشی. قافله سالار :
ضمیرش کاروانسالار غیب است
توانا را ز دانائی چه عیب است.نظامی.تیز در ریش کاروانسالار
گر بدان ره رود که خر خواهد.سعدی ( از هزلیات ).

معنی کلمه کاروان سالار در فرهنگ معین

(ص مر. ) رییس کاروان ، قافله - سالار.

معنی کلمه کاروان سالار در فرهنگ عمید

رئیس و سرپرست کاروان، قافله سالار.

معنی کلمه کاروان سالار در فرهنگ فارسی

قافله سالار

جملاتی از کاربرد کلمه کاروان سالار

که دادی؟ روح را با جسم الفت گر نگردیدی محمد کاروان سالار ارواح مجرد را
آمد از امکان و واجب کاروان سالار غیب ناله اشیا بود در کاروان بانگ جرس
بیابان است و ره گم گشتگان را پشت بر مقصد بپای ای کاروان سالار و روئی با قفا گردان
به باغ آن کاروان سالار با بار در آمد همچو سروی کاورد بار
مادر آن مرکز پرگار عشق مادر آن کاروان سالار عشق
بود میر کاروان سالار کون هم رکابش قاسم و عباس و عون
بیابان است و ره گم گشتگان را پشت بر مقصد بپای ای کاروان سالار و رویی با قفا گردان
کعبه را گرد سر بتخانه آرد در طواف کاروان سالار کفر ار حلقه زنار توست