کار گذشته
جملاتی از کاربرد کلمه کار گذشته
ببوسید و پس بر سر او نهاد ز کار گذشته بسی کرد یاد
در زندان از لوحه سنگی که آیه قرآن برآن تحریف شده است تا سینه بند یک زن، شواهد کافی وجود دارد که ارتداد، کفر و فحشای او را ثابت کند. مولوی تورگل که اکنون از اراکین حکومت است برای کامل خان و میرجان حکم اعدام همزمان را ثابت میکند. میرجان در آخرین روز زندگیاش میفهمد که مرجان همان کتوری دختر مندوخان و عمه پیر او همان دردانه مادر اندر خودش بوده است. اکنون کار از کار گذشته است و میرجان لحظاتی پس از اعدام را مجسم میکند که دو زن دو تابوت را تحویل میگیرند. دردانه پسر رضاعیاش کامل خان و مرجان عشقش میرجان را.
ز کار گذشته بسی کرد یاد ز پیران و گردان ویسهنژاد
ایزاناگی پس از مرگ همسرش سوگوار و غمگین گشت و راهی سفر به سوی یمی (سرزمین تاریک اموات) شد. او به زودی شروع به گشتن دنبال ایزانامی کرد و او را پیدا نمود. نخست به علت سایه و تاریکی نتواست همسرش را ببیند، ولی هر آینه با او صحبت کرد و از او طلب کرد تا همراهش برگردد. ایزانامی بر ایزاناگی تف کرد و خبرش داد که او دیگر از خوراک عالم اموات خورده و اکنون جزو کاینات سرزمین مردهها است، دیگر کار از کار گذشته و نمیتواند برگردد.
نیز کار گذشته تدبیر را نشاید، خیالات فاسد از دل بیرون کن و دست از نیک و بد بدار و روی بشادمانگی و فراغت آر، که دشمن برافتاد و جهان مراد خالی و هوای آرزو صافی گشت.
فرو برده سر همچو سوزن به کار گذشته ز دراعه عیب و عار
همه موبدان و ردان را بخواند ز کار گذشته فراوان براند
به ایران خرامیم پیروز و شاد ز کار گذشته نگیریم یاد
ز کار گذشته به پوزش گرای سوی تخت گستاخ مگذار پای
فریبرز طوس و یلان را بخواند ز کار گذشته فراوان براند
همین به که باشیم امروز شاد ز کار گذشته نیاریم یاد
از باغ زاغ گم شد آمد هزار دستان اکنون گرفت باید کار گذشته از سر