کار گذاری

معنی کلمه کار گذاری در لغت نامه دهخدا

کارگذاری. [ گ ُ ] ( حامص مرکب ) وکالت : صَری ؛ کارگذاری کردن. ( منتهی الارب ). || عمل مأمور وزارت خارجه در شهرهای ایران ، برای قضاوت در امور دعاوی تبعه خارجه بر ایرانیان و بالعکس.
|| محل قضاء کارگذار.
- کارگذاری کردن ؛ کفایت. ( بحر الجواهر ). عمل کارگزار: کفاه مؤنة کفیاً. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه کار گذاری در فرهنگ فارسی

عمل و کیفیت کار گزار کار بری . توضیح با [ کار گزاری ] اشتباه نشود ولی باید دانست که در عهد قاجاریه بمعانی [ کار گزاری ] هم غالبا کلمه را بصورت [ کار گذاری ] مینوشتند .
وکالت صری

جملاتی از کاربرد کلمه کار گذاری

هر کار گذاری که بدین ناحیت آید گوید که مرا برده تو بر گذری نیست