معنی کلمه چک چک در لغت نامه دهخدا
از آنکه تا بر همسایگان خجل نشود
همی زند زن من سنگ یافه بر چخماخ
مرا ز چکچک چخماخ یافه بازرهان
فرست هیزم تا دیگ برنهد طباخ.سوزنی.رجوع به چاک چاک و چکاچاک و چکچاک شود.
چک چک. [ چ ِ چ ِ ] ( اِ صوت ) صدا و آواز سوختن فتیله چراغ است وقتی که تر باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). آواز سوختن فتیله تر باشد. ( جهانگیری ). آواز سوختن فتیله تر شده. ( رشیدی ) ( انجمن آرا ). آواز و صدای سوختن فتیله چراغ وقتی که تر باشد. ( ناظم الاطباء ). صدائی که از سوختن فتیله تر شده چراغ برآید. جِز جِز و جیز جیز. ( در تداول اهالی خراسان ) :
کخ کخ اندر فقیه چیست خری
چکچک اندر چراغ چیست تری.سنایی ( از فرهنگ رشیدی ).|| آواز روغن داغ شده ای که در آن آب باشد. صدای داغ شدن روغن مخلوط به آب جیز جیز. جلیز جلیز. ( در تداول روستائیان خراسان ).، چکچک. [ چ ُ چ ُ ] ( اِ ) سخنی و چیزی را گویند که در افواه افتد. ( برهان ) ( آنندراج ). سخنی را گویند که در افواه افتد وچکاچک نیز خوانند. ( جهانگیری ). سخنی که در افواه افتد. ( رشیدی ) ( انجمن آرا ). سخنی که درافواه و السنه مردم افتد. ( ناظم الاطباء ). هر خبر یا سخن یا واقعه ای که شایع شود و بر سر زبانها افتد وحس کنجکاوی افراد را برانگیزد. پِچ پِچ :