چهله

معنی کلمه چهله در لغت نامه دهخدا

چهله. [ چ ِ هَِل ْ ل َ / ل ِ] ( ص نسبی ) منسوب به چهل. چله. اربعین :
چهله چهل گشت و خلوت هزار
ببزم آمدن دور باشد ز کار.نظامی.پادشاه اسلام در آن قشلاق چند روزی میخواست که خلوتی برسبیل چهله برآورد. ( تاریخ غازانی ص 152 ).
روشن نکنی دیده با لباس چهله
ازرخت سیه تا ننشینی به ظلامی.نظام قاری.
چهله. [ چ َهَْ ل ِ ] ( اِخ ) از قرای بلوک دشتستان فارس از نواحی تنگستان است. ( از مرآت البلدان ج 4 ص 304 و فارسنامه ناصری ). دهی است از دهستان حومه بخش خورموج شهرستان بوشهر. در 12هزارگزی شمال باختر خورموج و خاور کوه مند واقع است ، 197 تن سکنه دارد. از چاه آبیاری میشود. محصولش غلات و خرما و شغل اهالی کشاورزی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

معنی کلمه چهله در فرهنگ عمید

=چله٢

معنی کلمه چهله در فرهنگ فارسی

از قرای بلوک دشتستان فارس از نواحی تنگستان است .

جملاتی از کاربرد کلمه چهله

که پشت و پنه در چهله دیند حقیقت همه زیر دست ویند
روشن نکنی دیده بالباس چهله از رخت سیه تا ننشینی بظلامی
و من پیری دیدم که هر سال دو چهله بداشتی و دانشمند ابومحمد باثغری، چون از دنیا بیرون شد من آن‌جا حاضر بودم هشتاد روز بوده بود که هیچ نخورده بود و هیچ نمازش از جماعت نرفت.
در این چهله یقینم که زاهد چله دار نماز صبح کند چاشتگه ز بیم وضو