چه کاره
معنی کلمه چه کاره در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه چه کاره
روز جزا که پرده بر افتد ز کار ما روشن شود به بی بصران ما چه کاره ایم
ما عین صورتیم هیولی چه کاره است؟ او جز به پیش صورت ما پردهدار نیست
چون کنم در دست من چه چاره است درنگر تا جان من چه کاره است
سئوال کردم از خادمی که این کس کیست چه کاره باشد و این محفل از کیان آراست
کردی ز راندگان در خود شماره ام در کوی تو نه سگ نه گدایم چه کاره ام
تفقّدیم نفرموده یی که خود چونی؟ چه میخوری و کجایی ؟ چه کاره بی ؟ بچه فن
آنجا که صبر ماست، بلاها چه پیشه اند؟ جایی که درد اوست، صبوری چه کاره است؟
وگر بر کار بودی دل درون کارگاه عشق ملالت بر برون تو نمیگویی چه کاره ستی
تو خود چه چیزی؟ آخر چه کاره ای؟ که کنی فغان و شکوه ز بیکاری، وز بی چیزی
هرجا ز پا نشست، گلستان چه پیشه است هرجا ز جای خاست، قیامت چه کاره است؟