چشید

معنی کلمه چشید در فرهنگ عمید

۱. = چشیدن
۲. خوردن: حرامت بُوَد نان آن کس چشید / که چون سفره ابرو به هم درکشید (سعدی۱: ۱۲۳ ).

جملاتی از کاربرد کلمه چشید

بر انتظار میان دو حال ماندستم کشید باید رنج و چشید باید درد
هر کس که چشید از می عشق تو نشد پیر مستان غمت را همهٔ عمر شبابست
او شراب فنا چشید ، ولیک من ز انواع رنج مخمورم
ندیما آن جانبخش که استخوان توتیا شده را زندگی می بخشد بی درنگ پیش آور، آن دختر رز را که پیران را جوانی میدهد و هر کسش چشید از دو جهان غایب همی گردد.
درانجام شهد شهادت چشید چنان رخت سوی برادر کشید
از سیه مستی کند گم خویش را، هر کس چشید زان لب نوخط شراب پشت دار بوسه را
قطره ای زان باده تا کوهی چشید محو شد در قعر بحر بیکران
زین باده چشید آدم کز خویش برون آمد گر مرده از این خوردی از گور برون جستی
اندر حکایة همی آید کی حاتم گفت هرکی اندر این مذهب آید چهار گونه مرگش بباید چشید مَوْتُ الْاَبْیَض، و آن گرسنگی است، ومَوْتُ الْاَسْوَد و آن احتمال بود و بار کشیدن خلق، و مَوْتُ الْاَحْمَر و آن عمل بود و مخالفت هوی، و مَوْتُ الْاَخْضَر وآن مُرَقَّع داشتن یعنی جامۀ پاره پاره بر هم دوخته.
مبادا کز این آب هرگز چشید که پس چادر مرگ در سرکشید