چشان

معنی کلمه چشان در لغت نامه دهخدا

چشان. [ چ َ ] ( اِ ) گرز راگویند وآن را پشان و افشان نیز خوانند. ( جهانگیری در دو نسخه خطی متعلق به کتابخانه مؤلف ). بمعنی گرز است که از آلات حرب میباشد. و صاحب جهانگیری و برهان درین لغت سهو و اشتباه بسیار نموده اند چنانکه در «پشان » مرقوم شده ، گرز و گزرمایه تصحیف خوانی ایشان گردیده چنانکه خود نیز اظهار تردد کرده ، و مصحح برهان نوشته که این خطای فاحش است از هر دو. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). پشان و گرز آهن و یا نقره و یا طلا. ( ناظم الاطباء ). || این لغت را در یک فرهنگ بصورت «گذر» با ذال نقطه دار و در دو فرهنگ دیگر به لفظ «گزر» با زای نقطه دار نوشته و شاهد نیاورده بودند، واﷲ اعلم. ( از برهان ) . || گز. ذراع. رجوع به پشان شود. || معبر و گذرگاه. ( ناظم الاطباء ) . || گزر که نامهای دیگرش پشان و فشان هم هست. ( فرهنگ نظام ) .
چشان. [ چ َ / چ ِ ] ( نف ، ق ) در حال چشیدن. در حال امتحان کردن طعم غذایی یا مزه چیزی. رجوع به چش و چشیدن شود.
چشان. [ چ َ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان اشکور بالا بخش رودسر شهرستان لاهیجان که در 45هزارگزی جنوب رودسر و 9هزارگزی جنوب خاوری سی پل واقعست و 50 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

معنی کلمه چشان در فرهنگ عمید

۱. = چشاندن
۲. (صفت ) چشنده.
۳. (قید ) در حال چشیدن.

معنی کلمه چشان در فرهنگ فارسی

۱ - ( صفت ) چشنده . ۲ - در حال چشیدن .
ده کوچکی است از دهستان اشکور بالا بخش رودسر شهرستان لاهیجان .

جملاتی از کاربرد کلمه چشان

از آن بوم و بر هر چشان رای بود ببردند و رفتند از آن جای زود
بجز حق هر چشان در خاطر آید از ایشان در زمان روزه گشاید
ماهی بی آب در خشکی چشان غلطد به خاک دور ازان جان جهان صائب چنان می زیستم
حقه سیمش چو چشان منستی کز فراق بر گل سوری عقیق سوده پالاید همی
مرا ذوق شهد شهادت چشان به نام خودم ساز و شیرین زبان
ز شربت لب لعلت به ما چشان جامی که جام باده ز لعل مذاب خوش باشد
باهل فضل چشان صاف معرفت که بود بزرگ موهبت و کوچکست ظرف عوام
کس و کیستند این ره نوردان چشان دارد همی زینگونه گردان