چرکن. [ چ ِ ک ِ ] ( ص نسبی ) چیزی کثیف. ( برهان ) ( آنندراج ). هر چیز کثیف و پلید و ناپاک. ( ناظم الاطباء ). چیز چرک دار. ( فرهنگ نظام ). چرکین. چرگن. آلوده به چرک. چرک آلود. چرکناک. شوخگن. شوخگین. رجوع به چرک و چرگن شود. || زخمی که پیوسته از آن چرک و ریم رود. ( برهان ) ( آنندراج ). زخمی که پیوسته از آن چرک میپالاید. ( ناظم الاطباء ). زخم چرکی.زخم چرک دار. چرکین. ریمگین. ریمناک. آلوده بچرک و ریم. ریم آلود. رجوع به چرک و چرکین شود. || کنایه از مال دنیا هم هست. ( برهان ) ( آنندراج ). مال دنیا. ( ناظم الاطباء ). رجوع به چرک و چرک دنیا شود. چرکن. [ چ َ ک َ ] ( اِخ ) ده کوچکی از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهرکرد که در 7هزارگزی جنوب لردگان و 6هزارگزی راه لردگان به پل کره واقع است و 11 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10 ).
معنی کلمه چرکن در فرهنگ عمید
= چرکین
معنی کلمه چرکن در فرهنگ فارسی
چرکین ( صفت ) ۱- آنچه که چرک آلود و ناپاک باشد. ۲- زخمی که از آن چرک آید. ده کوچکی از دهستان جانکی بخش لردگان شهرستان شهرکرد .
جملاتی از کاربرد کلمه چرکن
چو قاقم بکامو مدارید امید که چرکن چوشد می نگردد سفید
المنه لله که کشیدیم ببر باز رخت نو و از جامه چرکن برهیدیم
عمل چرکن دنیا، نبود جز صوتی این گلستان همه چون کار گلستان باشد
با جامه چرکن بسیه چال جحیمیم با رخت نو پاک ببستان بهشتیم