معنی کلمه چراگه در لغت نامه دهخدا
ندیمی مرا زیبد از بهر آنرا
که من رسم آن نیک دانم تو دانی
درآیم برافروزم اطراف مجلس
به نیکوحدیثی و شیرین زبانی
نه چشمم چراگه کند روی ساقی
نه گوشم بدزدد حدیث نهانی.علی بن حسن باخرزی ( از انجمن آرا ).رجوع به چراگاه شود.
|| جای غذا خوردن آدمیان. محلی که آدمیان از آنجا غذای خود تهیه کنند یا در آن جا غذا خورند :
ای خیل خیال دوست هر ساعت
از سبزه جان مرا چراگه کن.خاقانی.رجوع به چراگاه شود.