جملاتی از کاربرد کلمه چراغ چشم
هر شب چو چراغ چشم دارم تا چشم من و چراغ من کو
اگر ز باد خزان شمع لاله کشته شود بس است بر سر مجنون چراغ چشم غزال
این چراغ چشم ابرار است کز تیغ ستم همچو شمعش با تن عریان سر از پیکر جداست
یکی آن کو به حضرت نازنین بود چراغ چشم شاه دوربین بود
ای دوست چراغ چشم بیدار تویی معشوق تویی، عاشق دیدار تویی
نهال باغ معانی چراغ چشم امانی خدیو مسند دولت سزای خاتم و مسند
مرصع ساز تاج و ذکر جمشید منور کن چراغ چشم خورشید
خواب در چشمم نمیآید به شب آن چراغ چشم بیدارم کجاست؟
برافروز ای چراغ چشم ایجاد جهان شد بی فروغت ظلمت آباد
من چون چراغ چشم به راه تو داشتم ای نور هردو دیده چراغ که بودهای؟