چراغ مرده

معنی کلمه چراغ مرده در لغت نامه دهخدا

چراغ مرده. [ چ َ / چ ِ غ ِ م ُ دَ / دِ ]( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرادف چراغ خاموش و چراغ کشته و چراغ افسرده. ( آنندراج ). چراغ بسمل :
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا؟حافظ.به گرددیر و حرم دل بدست میگردیم
چراغ مرده ما تا کجا شود روشن ؟صائب ( از آنندراج ).رجوع به چراغ خاموش و چراغ افسرده و چراغ کشته شود.
چراغ مرده. [ چ َ / چ ِ م ُ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) تاریک. ظلمانی. بی نور و بی فروغ :
مجنون چو شب چراغ مرده
افتاده و دیده زاغ برده.نظامی.

معنی کلمه چراغ مرده در فرهنگ فارسی

تاریک . ظلمانی . بی نور و بی فروغ

جملاتی از کاربرد کلمه چراغ مرده

می کنم از سینه بیرون این دل افسرده را بشنوم تا چند بوی این چراغ مرده را؟
تنی بی سوز دل از جان خود سیر بعینه چون چراغ مرده دارم
ز آفتاب هجر مغز استخوانم گو بریز در چراغ مرده این روغن همان نگیرم نبود
از چراغ مرده کس آگاه نیست چون بمرد او خواه هست و خواه نیست
چند دارم در بغل پنهان دل افسرده را؟ چند در فانوس دارم این چراغ مرده را؟
چو عیسی هر کرا نورش نوازد چراغ مرده در دم زنده سازد
بهل حکایت شیرین بکوهکن مارا چراغ مرده چه پرتو دهد دل مارا
با این رخ افروخته هر جا خرامان بگذری از بادِ دامن می‌کنی روشن چراغ مرده را
من چراغ مرده ام تو مجلس افروزی چو شمع بر دهانم نه لبی تا زنده گردانی مرا
بخاک مرده اگر برق عشق برگیرد چراغ مرده دگر زندگی ز سر گیرد