چراغ صبح. [ چ َ / چ ِ غ ِ ص ُ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه است از آفتاب است. ( دیوان حافظ چ قزوینی حاشیه ص قکح ). چراغ سحری و چراغ صبحدم. ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). مجازاً آفتاب. ( فرهنگ نظام ). چراغ سحر و چراغ سحرگهان : چه پرتو است که نور چراغ صبح دهد چه شعله است که در شمع آسمان گیرد.حافظ ( دیوان چ قزوینی ص قکح ). || چراغ بسیار سریعالزوال و ناپایدار. ( آنندراج ).چراغی که هنگام صبح پس از روشن شدن هوا خاموش کنند : چراغ صبح بیک جلوه میشود خاموش مرا بموسم پیری ز اعتبار چه حظ.صائب ( ازآنندراج ).رجوع به چراغ سحر و چراغ سحری شود.
معنی کلمه چراغ صبح در فرهنگ فارسی
کنایه از آفتاب است . هم معنی شمع آسمان . چراغ سحری و چراغ صبحدم . مجازا آفتاب . چراغ سحر و چراغ سحر گهان .
جملاتی از کاربرد کلمه چراغ صبح
گو میفروز آسمان هرگز چراغ صبح را ماه من چون چهره بگشاید شب افروزی کند
عقود گوهر تیغت عروس ملک را زیور زلال چشمه ی طبعت چراغ صبح را روغن
گر امشب صبحدم سردی کند در مجلس گرمم به آه سینه برخیزم چراغ صبح بنشانم
نظر با ساعد سیمش چراغ صبح را ماند برآرد گر ید بیضا سر از یک آستین با او
به عاشق می دهی تعلیم جان دادن، چه بی دردی! چراغ صبح می داند طریق جان فشانی را
از فنا پروا نباشد مردم بی برگ را برگ گردد چون چراغ صبح لرزان از خزان
شب مظلم ز رخسارت چراغ صبح روشن شد چرا، اخترشناس امشب پی اختر نمیگیرد
چه پرتو است که نور چراغ صبح دهد چه شعله است که در شمع آسمان گیرد
فغان از جمع چون بنشست برخاست چراغ صبح چون برخاست بنشست
چون چراغ صبح می میرد برای خامشی بس کز آن رو شمع محفل زردرویی می کشد