چراغ شب
معنی کلمه چراغ شب در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه چراغ شب
برافروخت زان گوهر شب چراغ شب تیره چون روزیم کرد باغ
ساقی به سر پیر مغان باده بگردان کاین شیشه چراغ شب آه درجات است
نازم آیین کرم را که به سرگرمی خویش دشت را شمع و چراغ شب تارست بهار
درون خلوت معنی ضمیر تو شمعی ست چنانکه قصر فلک را چراغ شب قمر است
بدان چراغ شب تیره تا سحر بلبل همه لطایف اوراق گل ز بر گیرد
جز داغ دلم چراغ شب نیست وز طالع تیره این عجب نیست
از ضمیر تو چراغ شب و روز افروزند گر نتابد مه و خورشید نباشد موجود
شب گشت ای شاه جهان چشم و چراغ شب روان ای پیش روی چون مهت ماه سما آویخته
در فاقه بود فروغ تقوی پیرایه گر چراغ شب دان
نزدیکی من میکند از دور سیاهی چون نغمه به هر رنگ چراغ شب تارم