چراغ شام
معنی کلمه چراغ شام در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه چراغ شام
ای شمع بر سر من گریان خوش آمدی چشم و چراغ شام غریبان خوش آمدی
کنون شمع مزاری نیست ما را چراغ شام تاری نیست ما را
خودی در سینهٔ چاکی نگهدار ازین کوکب چراغ شام کردند
گشا چون صبح چشم مهر و بنگر شیوهٔ روزی که از مه زنگیِ شب را چراغ شام میبخشند
چو وصل آمد نزیبد قصهٔ هجر چراغ شام بی نورست در فجر
تابان چو چراغ شام دیجور با جامه ی چرب و روی پر نور
هر کجا موج زند جام شرابی دام است ساغر باده، گل صبح و چراغ شام است
باشد چو چراغ شام دیجور با جامه ی چرب و روی پر نور
تا کنم چون چراغ شام بلا زنده سازی و در سحر بکُشی
گشا چون صبح چشم مهر بنگر شیوهٔ روزش که از مه زنگی شب را چراغ شام میبخشد