چراغ سوختن

معنی کلمه چراغ سوختن در لغت نامه دهخدا

چراغ سوختن. [ چ َ / چ ِ ت َ ] ( مص مرکب ) بمعنی روشن کردن و روشن شدن چراغ هر دو آمده. ( آنندراج ). چراغ افروختن و برکردن و گرفتن. ( آنندراج ) ( غیاث ). روشن شدن و روشن کردن چراغ. ( ارمغان آصفی ) :
زمانه از شب تارم چراغ بازگرفت
پس از وفات من آورد وبر مزارم سوخت.ابوطالب کلیم ( از آنندراج ).نیست بی می باغ را نوری می روشن بیار
تیره میسوزد چراغ لاله ها روغن بیار.صائب ( از آنندراج ).روزن فانوس را ماند حسود تنگ چشم
هرکرا سوزد چراغ او را کدورت میرسد.واعظ قزوینی ( از ارمغان آصفی ).ز گرمی جگرم دوش چشم تر میسوخت
چراغ دیده براه تو تا سحر میسوخت.حزنی صفاهانی ( از ارمغان آصفی ).رجوع به چراغ افروختن و چراغ روشن کردن شود. || چراغ کسی سوختن ؛ کنایه از مراد حاصل شدن و بدولت رسیدن. ( آنندراج ) ( ارمغان آصفی ):
چراغ شمع روشن شد که در بزم تو میسوزد
نبود این دولت بیدار هرگز دودمانش را.میرنجات ( از آنندراج ).

معنی کلمه چراغ سوختن در فرهنگ فارسی

بمعنی روشن کردن و روشن شدن چراغ هر دو آمده . چراغ افروختن و بر کردن و گرفتن . روشن شدن و روشن کردن چراغ . یا چراغ کسی سوختن کنایه از مراد حاصل شدن و بدولت رسیدن .

جملاتی از کاربرد کلمه چراغ سوختن

جاهل ز چراغ سوختن می نگرد غافل که در این سوختن افروختی است
روشنایی از شب وصل تو اندوزد چراغ سوختن از آتش هجر تو آموزد چراغ