چراغ افروز. [ چ َ / چ ِ اَ ] ( نف مرکب ) چراغ افروزنده. افروزنده چراغ. روشن کننده چراغ. || مجازاً، بمعنی روشنی بخش : چراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانانست مباد این جمع را یارب غم از باد پریشانی.حافظ.
معنی کلمه چراغ افروز در فرهنگ فارسی
چراغ افروزنده ٠ افروزند. چراغ ٠ روشن کنند. چراغ ٠ یا مجازا بمعنی روشنی بخش .
جملاتی از کاربرد کلمه چراغ افروز
به فیروزی بر این فیروزه طارم چراغ افروز شد گیتی ز انجم
برادر داشت در هر وصف شایان چراغ افروز گوهرهای رایان
در زمان دولت خاقان عهد آن چراغ افروز شرع مصطفی
فغانش مرده شمع صد دل افروخت چراغ افروز نغمه از که آموخت ؟
دلی یا دیده عقلی تو یا نور خدابینی چراغ افروز عشاقی تو یا خورشیدآیینی
علم او عقل را چراغ افروز حلم او طبع را گناه آموز
جواهر بند ناهید از ثریا چراغ افروز در قعر دریا
بلاآموز چشم خوش نگاهان چراغ افروز داغ غم پناهان
بدو گفت ای توانبخش تن من چراغ افروز جان روشن من
عطای او که برق ناگهان است چراغ افروز راه گمراهان است