چرا و چون. [ چ ِوُ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) چون و چرا. استدلال خواستن. تعلیل طلبیدن. مناظره. بحث و تعلیل : تو گرد چون و چرا گر همی نیاری گشت چرا و چون ترا ما بجان خریداریم.ناصرخسرو.چرا و چون نرسد دردمند عاشق را مگر مطاوعت دوست تا چه فرماید.سعدی.
معنی کلمه چرا و چون در فرهنگ فارسی
چون و چرا . استدلال خواستن .
جملاتی از کاربرد کلمه چرا و چون
به چراگاه دیو بر ز یقین چه و چند و چرا و چون را هین
در آن ثُقبه چرا و چون نگنجد که از تنگی نَفَس بیرون نگنجد
تو گرد چون و چرا گر همی نیاری گشت چرا و چون تو را ما به جان خریداریم
نوشته بر سر ما یفعل الله چرا و چون کجا گنجد درین راه
الا ای بهمنی جان برادر مکن از این چرا و چون سخن سر
زین پیش اگر دم از جنون میزدهام وانگه قدم از چرا و چون میزدهام
بنگر چو شد عیان بلباس چرا و چون آنکو نهان بکسوت بیچون بی چراست
و اگر باز از قرار دوستی آن زلف بر گردد چرا و چون به زلف بی قرار تو چرا گویم
دانا ز تو چون چرا و چون پرسد بالات سخن نگوید، ای برنا
تاکی به چرا و چون دهی عمر به باد ای بنده خدایی به خدا بازگذار