چبود. [ چ ِب ْ وَ ] ( ادات استفهام مرکب ) مخفف «چه بود» [ چ ِ ب ُ وَ ]. چه بود. چه باشد : پس محل وحی باشد گوش جان وحی چبود گفتن از حس نهان.مولوی.کیمیا سدیست چبود کیمیا معجزه بخشی است چبود سیمیا.مولوی.گاو کبود تا تو ریش او شوی خاک چبود تا حشیش او شوی.مولوی.جبر چبود بستن اشکسته را یا بپیوستن رگ بگسسته را.مولوی.
معنی کلمه چبود در فرهنگ فارسی
مخفف (( چه بود ) ) ٠ چه بود ٠ چه باشد
جملاتی از کاربرد کلمه چبود
ابر چبود زانکه صد دریای خون از دل هر یک درین طوفان که هست
با نرگس مخمورت خون دو جهان چبود این جام به صد دریا سرشارنمی گردد
داد چبود نهادن و دادن هر کسیرا بجای خویش اندر
و گویند مردی بود می خواره گروهی از ندیمان خویش جمع کرده بود چهار درم بغلام داد و فرمود تا میوه ها بخرد از هر جنسی، چنانک مجلس را شاید، آن غلام بمجلس منصورِ عَمّار بگذشت وی درویشی را چیزی همی خواست و میگفت هر که چهار درم بدهد چهار دعا ویرا بکنم، غلام درم بداد منصور گفت چه دعا خواهی تا بکنم ترا گفت آزادی دعا بکرد گفت دیگر چه خواهی گفت آنکه خدای عزّوجلّ این درم بعوض بازدهد گفت دیگر گفت آنکه خدای خواجۀ مرا توبه دهد این دعا بکرد گفت دیگر گفت آنکه خدای مرا بیامرزد و خواجۀ مرا و تورا و این همه قوم را، منصور این دعا بکرد، غلام باز نزدیک خواجه شد، خواجه گفت چرا دیر آمدی غلام قصّه بگفت، گفت دعا چه کردی؟ گفت خویشتن را آزادی خواستم گفت بنقد ترا آزاد کردم دیگر چه گفتی و دیگر آنکه خدای تعالی درم را عوض باز دهد گفت چهار هزار درم ترا از مال خود دادم گفت سه دیگر چبود گفت خدای عزَّوجلَّ ترا توبه دهد گفت از بهر خدای تعالی را توبه کردم چهارم چبود گفت آنکه خدای تعالی ترا و مرا و قوم را و مُذَکِّر را بیامرزد گفت این یکی بدست من نیست چون شب اندر آمد بخواب دید که کسی گوید آنچه بدست تو بود بکردی پنداری که آنچه بفرمان منست نکنم، ترا و غلام را و منصور عمّار را و ایشان که انجا حاضر بودند همه را بیامرزیدم.
امروز نسخههای گوناگون شاهنامه؛ از دستنویسهای بسیار نفیس و آراستهٔ آن گرفته تا رونویسهای سادهتر، با تاریخچههای گاهی بسیار روشنی که دارند، برداشتی درخور، گسترده و فراگیرندهای از چبود ساختار این کتاب به خوانندگان و پژوهشگران داده که نادانستههای آن در سنجش با آنچه که از شاهنامه دانسته میشود بسیار ناچیز است. از سوی دیگر، بزرگی و فر و شکوه جستار «فردوسی و شاهنامه» هیچ پرسشی را دربارهٔ این دو بی پاسخ نمیپذیرد.
دام چبود مسجد و محرابشان این نماز و وعظ و آب و نانشان
ملک چبود جمله عالم ز آن اوست اوّلین و آخرین دیوان اوست
مصلحت چبود سعادت تا ابد ملک سرمد قرب سلطان احد
ای وجه ذوالجال که پر کرده ای جهان در حیرتم مدام که چبود خطاب لن
چبود شکن فریب دل هر که شیخ و شاب چبود شکن بلای دل هرچه مرد و زن