چاه بیژن. [ هَِ ژَ ] ( اِخ ) نام چاهی که افراسیاب بیژن را در آن بند کرده بود. ( آنندراج ). چاهی در توران که افراسیاب بیژن پهلوان ایرانی را در آن حبس کرده بود و رستم او را نجات داد. ( فرهنگ نظام ) : ز ظلمت گشته پنهان خانه خاک چو چاه بیژن و زندان ضحاک.؟( از آنندراج ).تا لب نانی بدست آرم چه خونهامیخورم دست کوته را تنور رزق چاه بیژن است.صائب ( از آنندراج ).رجوع به چاه بوقیر و چاه بیجن شود.
معنی کلمه چاه بیژن در فرهنگ فارسی
چاهی در ملک توران که افراسیاب بیژن را در آن بند کرد و رستم او را از آن چاه نجات داد ( داستان ) . نام چاهیکه افراسیاب بیژن را در آن بند کرده بود .
جملاتی از کاربرد کلمه چاه بیژن
شدند آن رستمان در چاه بیژن بسان نقب زن در نقب کان کن
به همت میتوان زین خاکدان دل را برآوردن که بیرستم ز قعر چاه بیژن برنمیآید
(شاعر شب را به چاه بیژن و خود را به بیژن در چاه تشبیه کردهاست)
به زور عشق ازین زندان ظلمانی توان رستن که جز رستم برون می آورد از چاه بیژن را؟
چو مهر آمد برون از چاه بیژن شد از نورش جهان را دیده روشن
آثار مشهور به تخت منیژه و چاه بیژن در منطقه سماق مربوط به دوران اشکانیان
دور از قدح تو میکده دشتی است پر ز خون در چشم میکشان خم می چاه بیژن است
چمن چو تاج سیاهوش می نمود از دور به دشت در نظرم لاله چاه بیژن بود
ز قید چرخ ترا عشق می کند آزاد که رستم آرد بیرون ز چاه بیژن را
هرکه با خسروپرستان میزید گرگینصفت خشم شه بر وی جهان چون چاه بیژن میکند
میسر نیست آزادی ز خود بی همت مردان که جز رستم برون می آورد از چاه بیژن را؟