معنی کلمه چالیش در لغت نامه دهخدا
این نظر با آن نظر چالیش کرد
ناگهانی از خرد خالیش کرد.مولوی. || چالش. سعی و کوشش در جنگ. جنگ و جدال. رزم و پیکار :
روز و شب در جنگ و اندر کشمکش
کرده چالیش اولش با آخرش.مولوی.چون خیالی در دل شه یا سپاه
کرد در چالیش ایشان را تباه.مولوی.گر نبودی نفس و شیطان و هوا
گر نبودی زخم و چالیش و وغا.مولوی.جوشن و خود است مر چالیش را
وین حریر و برد، مر تعریش را.مولوی.و رجوع به چالش شود.