چالی

معنی کلمه چالی در لغت نامه دهخدا

چالی. ( اِ ) گودی. گودال. فرورفتگی. عمق. ژرفا.
چالی. ( اِ ) پرنده ای است بشکل گنجشک که از گنجشکهای معمولی درشت تر و فربه تر است. چولی. || به لهجه گیلکی اردک. ( ناظم الاطباء ).
چالی. ( اِخ ) دهی از دهستان شیرگاه بخش سوادکوه شهرستان شاهی که در 2 هزارگزی شمال شیرگاه و کنارشوسه و راه آهن واقع شده ، دامنه ای ، معتدل ، مرطوب و مالاریائی است 450 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه کسلیان و محصولش برنج ، غلات و نیشکر است و شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).
چالی. ( اِخ ) دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه که در 15 هزارگزی جنوب خاور مراغه و 9 هزارگزی جنوب خاور شوسه مراغه به میاندواب واقع شده ،کوهستانی ، معتدل و مالاریائی است و 111 تن سکنه ترک زبان دارد. آبش از قنوات و محصولش غلات ، چغندر و حبوبات میباشد. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی جاجیم بافی وراهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).

معنی کلمه چالی در فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان گاو دول بخش مرکزی شهرستان مراغه

معنی کلمه چالی در فرهنگ اسم ها

اسم: چالی (دختر) (فارسی)
معنی: پرنده ای شبیه گنجشک اما بزرگ تر از آن

معنی کلمه چالی در دانشنامه آزاد فارسی

چالیاز گویش های تاتی جنوبی که آن را آذری دانسته اند. این گویش در جنوب قزوین، نزدیک تاکستان رایج است. واکه های چالی عبارت اند از: a, e, i, o, u، صامت های آن فارسی اند جز این که xw هم دارد. در چالی جنس مؤنث با پسوند a مشخص می شود. نشانة جمع e است. مسند با مسندالیه مطابقت دارد.

جملاتی از کاربرد کلمه چالی

چال زنخش که جان درو می‌آسود تا ریش برآورد سیه چالی شد
سیه چالی که نامش را نهند گور بما واجن که اینت خانمان بی
پلبها دارای حق رای و مشارکت در مقامهای عالی را نداشتند، قانون جمهوری نخستین به بستانکار اجازه می‌داد تا بدهکاری را که به هیچ روی به پرداخت دین خود تن نمی‌داد در سیاه چالی خصوصی زندانی کند یا یا به بردگی بفروشد یا حتی بکشد.