معنی کلمه چارجو در لغت نامه دهخدا
چارجو. ( اِخ ) نام یکی از معابر جیحون. به مناسبت شهری با همین نام بدانجا، چارجوی. صاحب مرآت البلدان آرد: در سنه نهصد و سی و در مرتبه دوم که عبیداﷲخان اوزبک از ماوراءالنهر بقصد تسخیر خراسان از معبر چارجوی جیحون عبور نموده بمرو آمد و ازمرو بجانب مشهد مقدس رانده این شهر را محاصره کرد وبحیطه تصرف درآورد و از آنجابه استراباد تاخت و بعد بطرف بلخ معاودت نمود. ( مرآت البلدان ج 4 ص 44 ).