چار عنصر

معنی کلمه چار عنصر در لغت نامه دهخدا

چارعنصر. [ ع ُ ص ُ ] ( اِ مرکب ) چهارعنصر. عناصر اربعه. چارآخشیج. آب و خاک و باد و آتش باشد :
از ایشان گشت پیدا چارعنصر
ز من بشنو تو این معنی چون دُر.ناصرخسرو.باد امرت در زمین چون چارعنصر پیشرو
باد نامت درزمان چون هفت سیاره سمر.سنایی.چارعنصر چاراستون قویست
که بر ایشان سقف دنیا مستویست
هر ستونی اشکننده آندگر
استن آب اشکننده هرشرر.مولوی.

معنی کلمه چار عنصر در فرهنگ فارسی

چهار عنصر . عناصر اربعه . چار آخشیج آب و خاک و باد و آتش .

جملاتی از کاربرد کلمه چار عنصر

شد ز ترکیب چار عنصر تن گشت خلقی روان ز مرد و ز زن
تا ز روی مایه مردم را نه از روی نسب چار عنصر مادرند و هفت سیاره پدر
بر براق دلم نشینم کو به هنگام عروج چار عنصر نه فلک در زیر یک سم می‌کند
پی عروج تو بسته ببام عرش قضا ز چار عنصر و نه پایه فلک سلم
چار عنصر چو در شمار آید تن مرکب از این چهار آید
هر چار چار حد بنای پیمبری هر چار چار عنصر ارواح اولیا
بذات آنکه نه مرد از فلک ساخت بدان نه تن ز چار عنصر زمان داد
خود درون نه فلک این چار عنصر را چه‌قدر؟ در میان چار عنصر خاک را کو اعتبار؟
خطبه اقبال او بر چار عنصر خوانده‌اند سکه القاب او بر هفت کشور کرده‌اند
گشت دریاها مسخرشان و کوه چار عنصر نیز بندهٔ آن گروه