چار دیوار

معنی کلمه چار دیوار در لغت نامه دهخدا

چاردیوار. [ دی ] ( اِمرکب ) خانه ای که از هر چهار طرف دیوار داشته باشد. ( آنندراج ). مخفف چهار دیوار. دیوارهای چهارگانه اطاق یا جایگاهی که سقف بر آنها نهاده شود :
بود چار دیوار آن خانه سست
که بنیادش اول نباشد درست.نظامی.بگفت از پس چار دیوار خویش
همه عمر ننهاده ام پای پیش.نظامی.شه آسایش و خواب را کار بست
دو لختی در چاردیوار بست.نظامی.چو در چاربالش ندیدم درنگ
نشستم در این چار دیوار تنگ.نظامی.پیش قدرش سپهر نه بالش
همچو ویرانه چاردیواریست.جوینی.چاردیواری نمایان نیست غیر از چارموج
گشت سیلاب سرشکم در جهان نا آشکار.غنی ( از آنندراج ).هر زمینی و جایی که از همه طرف محدود به دیوار باشد. ( ناظم الاطباء ). || کنایه از چار حد دنیا هم هست. ( برهان ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) :
چه بازیچه کاین چرخ بازیچه رنگ
نبازد در این چاردیوار تنگ.نظامی.- چاردیوار خانه روزن شدن ؛ کنایه از خراب شدن و فرو افتادن خانه. ( آنندراج ) :
چاردیوار خانه روزن شد
بام بنشست و آستان برخاست.افضل الدین خاقانی ( از آنندراج ).- چاردیوار ظلمانی ؛ دنیا و قالب انسانی. ( آنندراج ).
- چاردیوار نفس . ( ناظم الاطباء ).
- || قالب و جسد آدمی. ( ناظم الاطباء ).
چاردیوار. [ دی ] ( اِخ ) قریه ای است از قرای حوالی قندهار. پادشاه هندوستان جلال الدین اکبر دفعه ثانی بعد از سه سال و هشت ماه و بیست روز که از اول محاصره قندهار گذشته بود از جهان آباد پایتخت خود بقصد تصرف قندهار حرکت کرده در کابل اردو زد و اورنگ زیب پسر خود را با یکصد هزار سوار از یکسو و سعداﷲخان وزیر اعظم را با یک صد هزار دیگر و نه عراده توپ از جانب دیگر در اواخر ربیع الثانی هزار و شصت ودو بسمت قندهار حرکت داد، اردوی سعداﷲخان وزیر اعظم در چمن طلی خان سه فرسنگی شهر و اردوی اورنگ زیب بقریه چاردیوار نزول نمود. ( مرآت البلدان ج 4 ص 48 ).

معنی کلمه چار دیوار در فرهنگ فارسی

( اسم ) یا چار دو یار جهان گیتی .

جملاتی از کاربرد کلمه چار دیوار

دبستان بین معلم را که باشد از ره معنی عناصر چار دیوار و رواق چرخ ایوانش
خارخار آشیان را گر ز دل بیرون کند چار دیوار قفس صائب به بلبل تنگ نیست
به فکر دامن دشت عدم گاهی که می افتم به چشمم چار دیوار عناصر گور می گردد
باد باقی تن و جانش که زد آب و گل او چار دیوار بقا، تا به ابد آبادست
سرای شرع را چون چار حد بست بنا بر چار دیوار ابد بست
تا سلامت بگذرم از دیدهٔ نامحرمان خویش را در چار دیوار ملامت می‌کشم
بی تو بر من شش جهت چون خانه زنبور شد چار دیوار عناصر تنگنای گور شد
هر سری کز چار دیوار بدن دلگیر شد روزن جنت شمارد حلقه فتراک را
بارگاهش ز شرف کعبه ثانی است که هست چار دیوار جهان زاویه ای از حرمش
ز ره پنج در به یک دو سه می چار دیوار عشق محکم کن