پوست گر

معنی کلمه پوست گر در فرهنگ معین

(پُ ) (اِ. ص . ) دباغ ، پوست پیرا.

معنی کلمه پوست گر در فرهنگ عمید

پوست پیرا، دباغ.

جملاتی از کاربرد کلمه پوست گر

دوست را گر ز هم بدرّی پوست گر کند آه او نباشد دوست
دوست را گر زهم بدری پوست گر کند آه او نباشد دوست
زین خطایش بر سر بازار باید کند پوست گر کند دعوی به زلفت نافهٔ آهوی چین
استخوان را پنجه مرجان کند در زیر پوست گر به ظاهر سرخ رویی در شراب عشق نیست
گفت بهلولش خموش ای جمله پوست گر بدانندی سگان کاین آن اوست
همچو گل خندان و بیرون شو ز پوست گر تو را معنی تجریدی ازوست
ای دیو هوس رفته ترا در رگ و پوست گر پاک نیی لاف محبت نه نکوست