پهلونژاد. [ پ َ ل َ ن ِ ] ( ص مرکب ) پهلونسب. از دوده پهلوانان و بزرگان : که شاید چو ما هر دو پهلونژاد ز کار بشایسته آریم یاد.فردوسی.چو نامه بمهر اندر آمد بداد بدست یکی گرد پهلونژاد.فردوسی.چهارم سپه را بگودرز داد بدو گفت کای گرد پهلونژاد.فردوسی.
معنی کلمه پهلونژاد در فرهنگ عمید
از نسل پهلوان، از دودۀ پهلوانان.
معنی کلمه پهلونژاد در فرهنگ فارسی
چراغعلی خان سواد کوهی ملقب به امیراکرم پیشکاراعلی حضرت محمد رضا شاه در ایام ولایت عهد پسر عم رضا شاه . وی مدتی والی مازندران بود (ف.برلین ۱۳٠۹ه.ش. ) جنازه اش در حضرت عبدالعظیم مدفونست . ( صفت ) ۱- از دود. پهلوانان پهلوان نسب : چو نامه بمهر اندر آمدبداد بدست یکی گرد پهلو نژاد. ( فردوسی ) ۲-از خاندان پهلو پهلوی .
جملاتی از کاربرد کلمه پهلونژاد
از آن شاد شد گرد پهلونژاد نیا را بسی آفرین کرد یاد
سرافراز مردی و پهلونژاد چنین گفت کای شاه با دین و داد