پنبه زار

معنی کلمه پنبه زار در لغت نامه دهخدا

پنبه زار. [ پَم ْ ب َ / ب ِ ] ( اِ مرکب ) زمینی که در آن پنبه کشته اند. مقطن. ( دهار ). مقطَنة. ( منتهی الارب ): اتفاقاً برفی عظیم افتاده بود و دشت و صحرا پنبه زار شده و کوه و کنار از صحبت سرما چادر گازری در سر گرفته. ( العراضة ) :
ریش چون روی پنبه زار شده
روی چون پشت سوسمار شده.سنائی.نشگفت اگر یکی ز دهاقین عدل تو
سیراب سازد از عرق شعله پنبه زار.طالب آملی ( از آنندراج ).پنبه زاری بود یکسر پیش ازین هامون برف
برق نیسان آتشی انگیخت در آن پنبه زار.قاآنی.

معنی کلمه پنبه زار در فرهنگ عمید

زمینی که در آن پنبه کاشته باشند، کشتزار پنبه.

معنی کلمه پنبه زار در فرهنگ فارسی

( اسم ) زمینی که در آن پنبه کاشته اند مقطن .

جملاتی از کاربرد کلمه پنبه زار

میان پنبه و آتش کسی چو جمع نکرد چه می کنی سر چون پنبه زار و آتش آز؟
چو پنبه زار بناگوش بشکفید ترا ز گوش پنبه برون کن، به کار خود پرداز
پیر پنبه ست عمر را پیری زان سرم شکل پنبه زار گرفت
ریش چون روی پنبه زار شده روی چون پشت سوسمار شده
تخم افکن شرار شود پنبه زار مغز چون جمع شد به آتش می آتش شباب
گر جویبار عاطفتش موج زن شود هرگز به پنبه زار نیابد شرار دست
زین دمیدن این شرر سرکش بود پنبه زار جانت پر آتش بود