پناه جای

معنی کلمه پناه جای در لغت نامه دهخدا

پناه جای. [ پ َ ] ( اِ مرکب ) پناه گاه.جای استوار. ملجاء. مأمن. ملاذ. مِلوذَة. حرز. شنصیر. مناص. مجعم. وَزَر. محجاء. ضبع. مَلحَص. سِحن. ملاز. مَثمل. مفازه. مَلحج. لجاء. ملیز. مَعقِل. مفزع. مفزعة. مَأوی. مأواة. عوذ. عواذ. عیاذ. معاذ. مَعکد. مُعتصر. وَعْل. وَغل. قلعة؛ پناه جای بر کوه که ازدشمن نگاهدارد. ( منتهی الارب ). || بست.

معنی کلمه پناه جای در فرهنگ عمید

= پناهگاه

معنی کلمه پناه جای در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- پناهگاه ۲- بست .

جملاتی از کاربرد کلمه پناه جای

کَلَّا نگریزد و نتواند لا وَزَرَ (۱۱) پناه جای نیست او را.