جملاتی از کاربرد کلمه پشت خم
اگرچه پشت خم داشت و کهن بود ولیکن سخت پیری خوش سخن بود
به پشت خم ازان بودی سرش پیش که جستی گم شده سرمایه خویش
ز شادی شد ملک را پشت خم راست ندای مرحبا از شهر برخاست
کمان، کج نهادی بود پشت خم سنان، راستکاری به یاری علم
زلیخا روی در دیوار غم کرد ز بار هجر یوسف پشت خم کرد
فلک را پشت خم از بار عشقت دل مه روشن از انوار عشقت
گربه را بین که دم علم کرده گوشها تیز و پشت خم کرده
چو باشد پشت خم گشته چو چوگان در رکوع او را نماید نه فلک سرگشته گویی پیش چوگانش
ای فلک از ما ضعیفان بیش از این طاقت مخواه چون مه نو خویش را بر پشت خم آوردهایم
تمام نیست مرا این هنر که بعدرکوع بجز بخدمت خاص تو پشت خم نزنم؟