پس تر

معنی کلمه پس تر در لغت نامه دهخدا

پس تر. [ پ َ ت َ ] ( ص تفضیلی ) دیرتر. عقب تر. از عقب. از دنبال. اختباء؛ تعمیه کردن بر کسی چیزی پس تر؛ پرسیدن او را از آن. ( منتهی الارب ) :
سپه رانی و ما ز پس تر شویم
بگوئیم و زین در سخن بشنویم.فردوسی.|| ادنی.

معنی کلمه پس تر در فرهنگ عمید

عقب تر.، = پوستر

معنی کلمه پس تر در فرهنگ فارسی

آگهی، آگهی چسبان، آگهی که درجائی بچسبانند
( صفت ) ۱- عقب تر دیرتر از عقب از دنبال : ( اندکی پس تر و عقب تر. ) ۲- ادنی .

جملاتی از کاربرد کلمه پس تر

گر فلک سر بتابد از امرش باز پس تر شود ز دیو رجیم
حکیمی گفت: شایسته چنان است که زن در چهار چیز پس تر از مرد بود: سن، قد، ثروت و نسب.
بر آن بیشتر باز پس تر درآی نگر چون بود رسم باری مپای
آب عالم مگر ای غمزده کابین تو نیست شمر پس تر نکند از چه دمی حنجر من
همی حمله آورد برسان باد ندیدم که گامی به پس تر نهاد
ای شما که درویشانید، شما را به خداوند شما شناسند و از برای وی را کرامت کنند. بنگرید تا اندر خلأ با وی چگونه می‌باشید؛ یعنی چون خلق شما را درویش خوانند، حقّ شما را بگزاردند، شما حقّ طریقت درویشی چگونه خواهید گزارد؟ و اگر خلق شما را به نامی دیگر خوانند به خلاف دعوی شما، آن از ایشان مبینید که شما نیز انصاف دعوی خویش می‌ندهید؛ که باز پس تر از آن کسی نبود که خلقش از آنِ او دانند و او از آن او نباشد و خنک آن کسی که خلقش از آن او دانند و او از آن او بود و عزیزتر آن که خلق او را نه از آن حق دانند و او از آن حق بود. مَثَل آن که خلقش از آن او دانند و او نه از آن او باشد چون یکی بود که دعوی طبیبی کند و بیماران را علاج کند و چون خود بیمار شود طبیب دیگرش باید. و مَثَل آن که خلقش از آنِ حق دانند و او از آنِ حق باشد، چون یکی بود که دعوی طبیبی کند و بیماران را علاج کند و چون خود بیمار شود، داروی خود نیز داند کردن. و مَثَل آن که خلقش نه از آنِ حق دانند و او از آنِ حق بود، چون یکی بود که طبیب باشد و خلق را بدان علم نه، و وی از مشغولی خلق، فارغ و خود را به غذاهای موافق و شربتهای نیکو و مفرحهای سازگار و هواهای معتدل نیکو می‌دارد تا بیمار نگردد، و چشم خلق از جمله احوال او فرودوخته باشد.
چو از پس تر نگه کرد آن سه تن دید سه خصم خون جان خویشتن دید
بسکه دل بر قفا روم ز درت قدم پس تر است پیشترم