جملاتی از کاربرد کلمه پریچهر
شمع از جمال ماه پریچهر برفروز قند از عقیق یار شکر لب در آب کن
دیوم ز ره نبرد و پریچهر کودکی هر دم به بازی دگرم میبرد ز راه
فغان زان پریچهر عیار یار که با منش دائم به پیکار کار
مرا دل چون کبابست ای پریچهر فگنده روز و شب بر آتش مهر
چو یوسف این سخن را زان پریچهر شنید افزود از آنش مهر بر مهر
تو پریچهر ای نه ای ، که پری هست از شرم تو نهان گشته
سمنخوی و سمنبوی و سمنروی و سمنسیما پریطبع و پریزاد و پریچهر و پریپیکر