پریشان حالی

معنی کلمه پریشان حالی در لغت نامه دهخدا

پریشان حالی. [ پ َ ] ( حامص مرکب ) اضطراب. بدحالی. بدبختی. تنگدستی. تبه روزگاری :
دوست آن باشد که گیرد دست دوست
در پریشان حالی و درماندگی.سعدی.|| ملالت. دلتنگی.

معنی کلمه پریشان حالی در فرهنگ عمید

۱. بدحالی: دوست آن دانم که گیرد دست دوست / در پریشان حالی و درماندگی (سعدی: ۷۱ ).
۲. بدبختی.
۳. تنگدستی.

معنی کلمه پریشان حالی در فرهنگ فارسی

۱- بدحالی تنگدستی بدبختی . ۲- دلتنگی ملالت .

جملاتی از کاربرد کلمه پریشان حالی

از پریشان حالی است این حالت ونبود شگفت و این چنین آشفته دل وآشفته موی دوستیم
دوست آن باشد که گیرد دست دوست در پریشان حالی و درماندگی
ای نی تو نه همچو من پریشان حالی بی درد برین صفت چرا می‌نالی
دامن آرام بر دامان صرصر بسته ایم از پریشان حالی مشت غبار ما مپرس
قدمن کاین سان خمیده است از خم ابروی توست و این پریشان حالی من از غم گیسوی توست
از کرم سوی پریشان حالی واعظ نگر تا چه دور افتاده از گفتار او کردارها
گشودم نسخهٔ درد پریشان حالی خود را به خون دل زبان مانند برگ غنچه تر کردم
عاطفه ملایری ، نویسنده و شاعر: کارگردان و نویسنده «این یک اعتراف است» با ظرافت لایه‌های پنهان و پیچیدگی‌های روحی و ذهنی انسان تنها را برملا می کند و با زیرکی آن را با مخاطب امروز در میان می‌گذارد. کارگردان با نمایش «این یک اعتراف است» تفکری که در پس ذهن خود و مخاطبش را دغدغه می‌داند بر روی صحنه اعتراف می‌کند و این مهم با هنرمندی فرزین محدث بر روی صحنه می‌درخشد. «این یک اعتراف است»، آیینه‌ای است که انعکاس یک دنیا تنهایی و پریشان حالی را به رخ تماشاگر می‌کشد و او را وادار به اندیشیدن درباره لحظات باقی مانده می‌کند. شاید بشود گفت این نمایش همه ماست که نقاب را کنار زده و یک عمر تنهایی را به یکباره فریاد می‌زند.
دلم از جعد تو در عین پریشان حالی وان دو گیسوی چو جیم تو بدین معنی دال
گر بپرسند از پریشان حالی ما روز حشر سر چو زلفت از خجالت زیر پا باید کشید
از پریشان حالی و آشفتگی درگمانم این منم یا موی تو