جملاتی از کاربرد کلمه پری زاده
من دیوانه پری زاده بسی دیدم لیک، نیست این حسن و بها، هیچ بنی آدم را
که راست چون تو پری زاده ای ولیک دریغ که همنشین گروهی بتر ز اهرمنی
گرچه با خاتم سلیمانیم ای پری زاده خاک پای توییم
هرگز ایجاد نمیکرد ، خدا آدم را، عین مقصود گر آن شوخ پری زاده نبود
دگر خود ز بس بیم جان داشتم پری زاده را دیو پنداشتم
چه گویم مادر ایام گویی به عشق آن پری زاده مرا زاد
گویی از مادر ای پری زاده! من بیدل به عشق تو زادم
شاید ار چشم بپوشند ز من مردم شهر کز پری زاده بتی چشم وصالی دارم
خیر گفت ای فرشته فلکی گر پری زادهای وگر ملکی
امیر نسبت نتوان کرد به هیچ آدمی او را بینید که ناگاه پری زاده نباشد