پرگهر

معنی کلمه پرگهر در لغت نامه دهخدا

پرگهر. [ پ ُ گ ُ هََ ] ( ص مرکب ) پرگوهر. || صاحب گوهری نیک. صاحب اصلی بزرگ :
سپهبد چنین گفت با بخردان
که ای نامور پرگهر موبدان.فردوسی.هر آن عشق یوسف که زین پیشتر
بد اندر دل آن بت پرهنر
سبک جملگی جمع شد سربسر
میان دل یوسف پرگهر.شمسی ( یوسف و زلیخا ).

معنی کلمه پرگهر در فرهنگ عمید

۱. پرگوهر، پرجواهر.
۲. [مجاز] آن که اصل ونسب عالی دارد.

جملاتی از کاربرد کلمه پرگهر

تو نشنیدی این پرگهر داستان که شد در میان شما داستان
دامن دریا، از آن دریا، چو دریا، پرگهر مرزع ایام از آن زورق، چو زورق، در مسیر
بهر درویش درمانی دگر کرد بهر رنجیش گنجی پرگهر کرد
از می لعل پرگهر بی‌خبری و باخبر در دل ما بزن شرر بر سر ما برآ بگو
نخستین قطرهٔ باران سفر کرد وز آن پس قعر دریا پرگهر کرد
خوش باش «محیط» کز عطای میر دامان مه و سال پرگهر داری
چند ماه پس از انتشار رمان اشک شمع، در سال ۲۰۰۰ میلادی الهام به ایالات متحده آمریکا مهاجرت نمود و پس از استقرار در لس آنجلس در سازمان فدراسیون یهودیان آمریکا (یکی از سازمان‌های امور خیریه) به عنوان مشاور و راهنمای مهاجرین مشغول به کار شد. پس از مدتی در جنبش پایداری مرز پرگهر در زمینه دموکراسی، حقوق بشر و حقوق زنان، فعالیت‌های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و مدنی خود را گسترش داد.
بنشین دمی بدیده گوهر فشان ما تا رشته میان ترا پرگهر کنیم
ز بحر فکربرآورد پرگهر صدفی چو بحر خاطر من از لال مالامال
رسید از حضرت سیفا کتابی کتابی نه که بحری پرگهر بود
بی ابر دامن صدفش پرگهر شود از غیرت آن کسی که کند آبرو گره