جملاتی از کاربرد کلمه پرپیچ و تاب
هر کس شکست طرهٔ پرپیچ و تاب او زلفش چو مار گشت و درآمد به خواب او
موی میان نازک پرپیچ و تاب اوست تیغ برهنه ای که سراپای جوهرست
زبان پر ز تابی و پرپیچ و تاب شده نامشان مالکان عذاب
این عقده ها که در دلم افکنده ای به ناز ظالم به کار طرهٔ پرپیچ و تاب کن
از پیچ و تاب رشته به وصل گهر رسید در عین بحر، موجه پرپیچ و تاب باش
ای بسا خلوت نشین را بر سر بازار عشق موکشان آن طره پرپیچ و تاب آورده است
کنم زنجیر خالی از در پرپیچ و تاب خود چو من دیوانه ای در روزگاران بر نمی خیزد