پروردگان

معنی کلمه پروردگان در لغت نامه دهخدا

پروردگان. [ پ َرْ وَ دَ/ دِ ] ( اِ ) پرورش یافتگان. تربیت شدگان :
جهانا چه خواهی ز پروردگان
چه پروردگان داغ دل بردگان.فردوسی.همه دخت پروردگانش بناز
برین گونه بردند پیشش نماز.فردوسی.بخواهد خوردمر پروردگان خویش را گیتی
نخواهد رستن از چنگال او سندی و نه هندی.ناصرخسرو.

معنی کلمه پروردگان در فرهنگ عمید

= فروردگان

معنی کلمه پروردگان در فرهنگ فارسی

( اسم ) پنج روز آخر آبان ماه قدیم پنج روز پسین اندر آبانماه ( التفهیم )

جملاتی از کاربرد کلمه پروردگان

کسی تا چند رام این هوس پروردگان باشد گهی از چشم مردم چون حیا رم می‌توان کردن
جهانا چه خواهی ز پروردگان چه پروردگان داغ دل بردگان
بندگان پروردگان دولت و بخت تواند خاصه آن شیر دلیر و میر بی‌همتا و نر
گرچه باشد قوّت پروردگان جان خرد چون بمدحش رنج بیند جان خرد پرور شود
هم مسند خشن پوش پروردگان قاقم
همه پروردگان آب و گلند هر چه در باغ از گل و خار است
ترحّم از نظر افتادگان چشم مخمورش تبسّم از نمک پروردگان لعل پر شورش
در ترقی همه به تربیتش ناز پروردگان مکرمتش
رضوان پروردگان رعیت و در وی جور و ستم نی بقدر نیم سپندان
سر من بنده بر گردون رساندی کم از پروردگان خویش خواندی