جملاتی از کاربرد کلمه پروردگان
کسی تا چند رام این هوس پروردگان باشد گهی از چشم مردم چون حیا رم میتوان کردن
جهانا چه خواهی ز پروردگان چه پروردگان داغ دل بردگان
بندگان پروردگان دولت و بخت تواند خاصه آن شیر دلیر و میر بیهمتا و نر
گرچه باشد قوّت پروردگان جان خرد چون بمدحش رنج بیند جان خرد پرور شود
هم مسند خشن پوش پروردگان قاقم
همه پروردگان آب و گلند هر چه در باغ از گل و خار است
ترحّم از نظر افتادگان چشم مخمورش تبسّم از نمک پروردگان لعل پر شورش
در ترقی همه به تربیتش ناز پروردگان مکرمتش
رضوان پروردگان رعیت و در وی جور و ستم نی بقدر نیم سپندان
سر من بنده بر گردون رساندی کم از پروردگان خویش خواندی