۱. پروانه مانند، مانند پروانه. ۲. [مجاز] با علاقۀ بسیار.
جملاتی از کاربرد کلمه پروانه وار
گر ببینم شمع رویش جان دهم پروانه وار کمتر از پروانه بودن کمترین کاری بود
ما پیش شمع روی تو پروانه وار مست جان در سماع عشق ز معشوقه الست
یکیرا ازمشایخ طریقت که بوصف عشق موصوف بود گفتند ای شیخ لذت عاشق در چه وقت است گفت فی اِفْشاءِ الْمَحبُوبِ عِنْدَ غَفْلَةِ الرَّقیبِ محبوب پرده برگرفته و رقیب عشق خفته و عاشق پروانه وار در بریق انوار روی او پرواز در گرفته:
با دل پر آتش و سوز جگر پروانه وار خویش را در پای شمع می پرستان باخته
زان شمع بینظیر که در لامکان بتافت پروانه وار سوخته هموارم آرزوست
بر شمع روی یار چو پروانه نیستی پروانه وار بر سر آتش مکان مکن
سلام این دل پروانه وار سوخته بال شبی به خلوت آن شمع انجمن برسان
بسوزم از غم و پروانه وار دم نزنم بسان شمع گرم جمله سر زبان گردد
تا به گرد شمع اوگردیده ام پروانه وار می کشم از هر پری ناز پریروی دگر
تا قرین آتش شوقت شدم پروانه وار سوزم از اندیشه هر دم کاین منم یا دیگریست