پرسوز
معنی کلمه پرسوز در فرهنگ عمید
معنی کلمه پرسوز در فرهنگ فارسی
( صفت ) که سوزش بسیار دارد با سوزش بسیار پر سوز و گداز .
جملاتی از کاربرد کلمه پرسوز
زشرح نامهٔ پرسوز خود مگو جویا همین بس است که بال و پر کبوتر سوخت
اشکم بدیده از دل پرسوز چون رسد؟ توفان چو شعله خشک شود در تنور ما
چند خواب ناز اگر باید چو شمعت روشنی دان که شبها گریه پرسوز بیداران خوش است
مکن از کینهی کس سینه پرسوز که خود در سوختن مانی شب و روز
نار دلفروز او بدود بپوشد وز دل پرسوز من شرار برآمد
ای خوش آن روزی که در دل مهر یاری داشتم سینه ای پرسوز چشم اشکباری داشتم
تا سحر هر شب چو شمع از آتش هجران یار دیده گریان است و می سوزد دل پرسوز من
دل پرسوز من از سوز داغی برافروزان چو فانوس چراغی
از نالهٔ پرسوز خموشان تو آید چون گل کند از پرده دری گوش اصم را
گر خاطر چون بحر من در سخن راشد صدف ازسینه پرسوز خود من کان گوهر آتشم