پرده گر
جملاتی از کاربرد کلمه پرده گر
اوحدی، خطا باشد قول جز درین پرده گر صواب میجویی این ترانه برگیری
او آفتاب حسن است از پرده گر بتابد دهر خرف ز رویش طبع بهار گیرد
از پرده گر نایی برون، بنمای روی لاله گون کی کم شود سوز درون، ای سروقد دلستان
برافکن پرده گر تو مرد راهی که بی پرده نیابی پادشاهی
صد پرده در پرده گر باشد در چشمی ابروی کمان شکلش از تیر همیدرد
نبستی پرده گر دایم سحابش فسردی از نزاکت آفتابش
میگشودی پرده گر از روی خویش مینمودی گر رخ نیکوی خویش
درون پرده شد از شرم رویت آفتاب امشب ندارد آبرو زین پرده گر آید دگر بیرون
آنها که خاک راه تو را توتیا کنند بی پرده گر به دیده درآیی چهاکنند
در پیرزن نگه کن و آن چرخ پرده گر کز چرخ پیرزن کمی، ای چرخ پرده در