پرخم

معنی کلمه پرخم در لغت نامه دهخدا

پرخم. [ پ َ خ َ ] ( ص ) درهم. پریشان. ( از شعوری بنقل از محمودی ).
پرخم. [ پ ُ خ َ ] ( ص مرکب ) پر ماز. پر شکن. پر پیچ. پرتاب. خم اندر خم :
آویختی آفتاب را دوش
از سلسله های جعد پرخم.خاقانی.|| کنایه است از مبالغه در تحریرات دلاویز موسیقی. ( غیاث اللغات بنقل از شرح خاقانی ) ( ؟ ).

معنی کلمه پرخم در فرهنگ عمید

پرشکن، پرپیچ وتاب: زلف پرخم.

معنی کلمه پرخم در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱- درهم پریشان . ۲- پرشکن پر پیچ پرتاب پرناز .

جملاتی از کاربرد کلمه پرخم

هست از تیغ کج او تکیه گاه اقبال را پرخم آید در نظر زان روی چون ابروی یار
به زلف و جعد همه سال پرخم و شکن است خم و شکن همه بر عارض و جبین دارد
دل جای در آن طرّه پرخم خواهد جان خون دل از دیده ی پر نم خواهد
هر کجا ذکری از آن ابروی پرخم می رود گر رود آنجا حدیث ماه نو کم می رود
لرزه‌ام بر رگ جان افتد و افتم درپات باد اگر از سر آن طره پرخم گذرد
ز قد پرخم من در ره عشق بر آب چشم من پل می‌توان کرد
نی‌نی گرهی ز زلف پرخم بگشای تا صبح به صد هوس سیه‌پوش شود
ای ترک جفاپیشه لختی به وفا دم زن بگشای ز ابر و چین بر طرّهٔ پرخم زن
گردن‌ گردنان هفت اقلیم بستهٔ خم خام پرخم من
چون گوی شد دل من و زلفین پرخم است گوی مرا ربود بچوگان خویشتن