معنی کلمه پربیم در لغت نامه دهخدا
سناندار نیزه بدو نیم گشت
زواره زالکوس پربیم گشت.فردوسی.چو هومان ز دور آن سپه را بدید
دلش گشت پربیم و دم درکشید.فردوسی.ز سر تا میانش بدو نیم گشت
دل دیو از آن زخم پربیم گشت.فردوسی.دلش گشت پربیم و سر پرشتاب
وزو دور شد خورد و آرام و خواب.فردوسی.جهان از بداندیش پربیم بود
دل نیکمردان بدو نیم بود.فردوسی.چو آگاهی آمدسوی اردوان
دلش گشت پربیم و تیره روان.فردوسی.