پدر وار

معنی کلمه پدر وار در لغت نامه دهخدا

پدروار. [ پ ِ دَ ] ( ق مرکب ) مانند پدر. همچون پدر :
پدروار با درد جنگ آورد
جهان بر جهانجوی تنگ آورد.فردوسی.پدروارش از مادر اندر پذیر
وزین گاو نغزش بپرور بشیر.فردوسی.ترا بود باید نگهبان اوی
پدروار لرزنده بر جان اوی.فردوسی.سه سالش پدروار از آن گاو شیر
همی داد هشیار زنهار گیر.فردوسی.والا پسر صاحب عادل که پدروار
شد بر هنر و ملک هنرمندی والی.سوزنی.

معنی کلمه پدر وار در فرهنگ عمید

= پدرانه

معنی کلمه پدر وار در فرهنگ فارسی

مانند پدر همچون پدر : ( پدر وارش از مادر اندر پذیر وزین گاو نغزش بپرور بشیر. ) ( فردوسی )

جملاتی از کاربرد کلمه پدر وار

مهین پور اورا بدی حفس نام که هشتی پدر وار –کینه گام
بدش نام عبدالله نامجوی پدر وار برزد بر ویال اوی
که شهزاده ی راد و هشیار بود به دین و به دانش پدر وار بود
والا پسر صاحب عادل که پدر وار شد بر هنر و ملک هنرمندی والی