پتشخوارگر
معنی کلمه پتشخوارگر در لغت نامه دهخدا

پتشخوارگر

معنی کلمه پتشخوارگر در لغت نامه دهخدا

پتشخوارگر. [ پ َ ت َ خا گ َ ] ( اِخ ) پدشخوارگر. پذَشخوارگر. فدَشخوارگر. ( مجمل التواریخ ). فدشوارگر. ( نامه تنسراز تاریخ طبرستان و رویان ). نام سلسله جبالی از دره خوار ری تا سوادکوه و دماوند و سلسله البرز تا رودبار قزوین. صاحب مجمل التواریخ والقصص مؤلف بسال 520 هَ. ق. چنین آورده است که : «او [ کسری نوشروان ]را به لقب فدَشخوارگرشاه گفتندی بروزگار پدرش ، زیراکه او پادشاه طبرستان بود و فدشخوار نام کوه و دشت باشد و گرنام پشتها.». این اسم در غالب از نسخ برشوارگر و فرشوارگر آمده که تحریفی است از کلمه پدشوارگر یا فدشوارگر و اصل آن چنانکه آورده ایم پَذَشخوارگریا پَتَشخوارگر بوده است. سلسله جبال مذکور در دوره ٔساسانی بهمین نام معروف بوده و در کارنامه اردشیر بابکان به همین نحو مذکور است. این کوه شعبه ای است از رشته جبال اَپارسِن قدیم که در اوستا بنام اُوپایْری سَیْنا مذکور است و همان پَتیشوارش است که در کتیبه دارا دیده میشود و بمعنی پیش خوار کوه است یعنی کوهی که پیش خوار واقع است و استرابون جغرافیانویس یونانی ( 58 قبل از میلاد تا حدود 25 پس از میلاد ) اسم پتشخوار را به سلسله جبال البرز میدهد. پروکوپیوس مورخ نیز آنگاه که از کیوس بحث کند ( برادر ارشد خسرو انوشه روان ) لقب وی را پتشوارشاه مینویسد. این کلمه پتشخوار یا پَستشخوار در کتابهای مؤلفین اسلامی نیز دیده میشود. ابن خرداذبه در کتاب المسالک والممالک در ضمن ملوکی که اردشیر آنان را شاه خواند، ذکر بدشوارگر شاه را میکند و در شرح قسمت شمالی خطه ایران مینویسد: «وفیه طبرستان والرویان و جیلان و بدشوارجر، و ملک طبرستان و جیلان و بدشوارجر یسمی جیل جیلان خراسان.» ابوریحان بیرونی هم در الاَّثارالباقیه در موقع ذکر «ملوک الجبال » آورده است «واما الاصل الاَّخر فملوک الجبال الملقبون باصفهبدیّة طبرستان و الفرجوارجرشاهیه ». و همچنین سید ظهیرالدین در تاریخ طبرستان و رویان و مازندران چندین بار این کلمه را ذکر کرده و در شرح طبرستان آورده است که «طبرستان داخل فرشوادگر است و فرشوادگر آذربایجان و گیلان و طبرستان و ری و قومیس میباشد.» و باز در باب این کلمه نوشته است که «طبرستان را در قدیم الایام فرشوادجرلقب بود.» در داستانهای ملی ما نیز که در بعض متون پهلوی باقی مانده نام این کوه بسیار آمده است از آن جمله در بند هشن ( فصل 33 ): «... پس افراسیاب آمد و منوشچهر را با ایرانیان به «پتشخوارگر» براند و بر آنان بیماری و نیاز و بسی بلافرود آورد». رجوع به مجمل التواریخ والقصص ص 36 و حواشی آقای مجتبی مینوی بر نامه تنسر صص 51-52 و حماسه سرائی در ایران ص 443 شود.

معنی کلمه پتشخوارگر در فرهنگ فارسی

سلسله جبال جنوبی طبرستان .

معنی کلمه پتشخوارگر در دانشنامه عمومی

پَتَشخوارگَر یا فدشوارگر یا بدشخوارگر نام تاریخی ناحیه ای در ایران پیش از اسلام بوده است. به نقل از دانشنامه ایرانیکا پتشخوارگر نام قدیمی کوه های طبرستان بوده است. محدودهٔ این سرزمین و نام آن در دوره های گوناگون متغیر بوده است. یوزف مارکوارت طبرستان را همان پتشخوارگر می داند ابن فقیه همدانی ناحیه پدشخوارگر را از رویان و در غرب مازندران می داند، که با منطقه محال ثلاث هم خوانی دارد. طبق نظر ابن فقیه همدانی رویان از کوره های طبرستان است و از شهرهای رویان: چالوس، لارز، شرز و بذشوارجر است. ابن اسفندیار گزارش کرده است که این سرزمین پیش از عصر ساسانی، شامل آذربایجان، طبرستان، گیل، دیلم، ری، دامغان و گرگان بود و گشنسب شاهان بر آن حکومت می کردند. در دوران ساسانیان کوهستان البرز را به این نام می خواندند و نام سوادکوه، در جنوب طبرستان، از این کلمه دگرگونی یافته است. به گفته حمزه اصفهانی مورخ قرن سوم به شاهان طبرستان «بدشخوارگرشاه» می گفتند. اسپهبدان طبرستان همچون باوندیان، پادوسبانیان، زرمهرشاهیان، کارنوندیان، گاوباریان و همچنین مازیار و کیوس ساسانی از لقب «پتشخوارگرشاه» برای خود استفاده می کردند.
نام این سرزمین به گونه های مختلفی ثبت شده است؛ پَتَشخوارگَر، پتشوارگر، پدشخوارگر، پذشخوارگر، فدشخوارگر، فدشوارگر و فرشوادگر از جملهٔ این اسامی هستند. ابن اسفندیار می گوید که در نظر اهالی طبرستان این کلمه ترکیبی از «فرش» به معنی هامون، «واد» به معنی کوهستان و «گر/جر» به معنی دریا می باشد و در کل یعنی پادشاهی که بر کوه و دشت و دریا حکم می راند. البته این در حالی است که در زبان قدیم «جر» به معنی کوهی بود که بتوان بر آن کشاورزی نمود. سعید نفیسی «پذشخوارگر» را یکی از مناصب عالیه در دربار ساسانیان برمی شمارد و می گوید «پذش» یعنی پیش و «خوار» یعنی خوردن و از این رو کسی را چنین لقب می دادند که پیش شاه می نشست و پیش از او خوراک را می چشید که مبادا زهرآلوده باشد. به نظر آقای نفیسی، این منصب مختص به نجیب زادگان بود و حکمرانی نواحی را به اینچنین افرادی می دادند. عبدالرفیع حقیقت هم معتقدست پتشخوارگر گونهٔ پهلوی این نام است و از سه واژه در زبان پهلوی عصر ساسانی ترکیب شده؛ «پتش» یعنی پیش، «خوار» نام ناحیتی است و «گر» به معنای کوه یا کوهستان است.
معنی کلمه پتشخوارگر در فرهنگ فارسی

معنی کلمه پتشخوارگر در دانشنامه آزاد فارسی

پَتَشْخوارگر
(یا: پدشخوارگر) نام قدیمی سلسله جبال جنوبی طبرستان (مازندران) و نام منطقه و ناحیه آن حدود سوادکوه فعلی و نیز لقب حکمرانان آن منطقه. پتشخوارگر از القاب و عناوین مهم دوره ساسانی بوده است. در این دوره کسی که عهده دار سمت چاشنی گیر (چشندۀ خوراک)پادشاهان بود، پدشخوارگر نامیده می شد. وی موظف بود خوراک شاه را برای اطمینان از مسموم نبودن آن قبلاً بچشد. به این افراد که مورد اعتماد دستگاه سلطنت بودند معمولاً حکمرانی ناحیه طبرستان را که از مناطق مهم ایران بوده، می دادند و از این رو این ناحیه را به نام حکمران آن پدشخوارگر یا پتشخوارگر نامیدند. فرمانروایانی که به این منطقه فرستاده می شدند، بیشتر «اسپهبدان» و سپاهیان اعزامی همراه آنان نیز بسیار جنگجو و زبده بودند.

جملاتی از کاربرد کلمه پتشخوارگر

مبدأ سال طبری از دوم مرداد ۱۳۳ سال پیش از هجرت، مصادف با پادشاهی قباد یکم و حاکم شدن فرزندش کیوس پتشخوارگر بر تبرستان است.
برخلاف دیگر نواحی ایران، مردم این خطه به صورتی تدریجی و به خواست خود اسلام را پذیرفتند و از همان ابتدا مذهب تشیع را برگزیدند. در ابتدا وجود دشمنی مشترک، یعنی خلیفه و عوامل خلافت، موجب گرویدن مردم به نادیان قیام علوی بود ولی رفته رفته به تعداد زیدیان پتشخوارگر افزوده شد.