پای چوبین. [ ی ِ ] ( ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) پای که از چوب کنند لنگان را : پای استدلالیان چوبین بود پای چوبین سخت بی تمکین بود.مولوی.چوبی که بازیگران بر پای خود بندند و بلند شوند وبه آن براه بروند. ( تتمه برهان قاطع ). چوبی که چوپانان برپای بندند تا قدمها فراخ بردارند.
معنی کلمه پای چوبین در فرهنگ فارسی
پای که از چوب کنند لنگان را
جملاتی از کاربرد کلمه پای چوبین
سرو بی حاصل اگر از جا نخیزد گو مخیز پای چوبین در حنای خواب باشد بهترست
با عصای عقل هرکس میرود در راه عشق طی دشت آتشین از پای چوبین میکند
اگر کوتهی پای چوبین مبند که در چشم طفلان نمایی بلند
چو غازی به خود بر نبندند پای که محکم رود پای چوبین ز جای
راست ناید با عصای زهد سیر راه عشق این بساط شعله خصم پای چوبین بوده است
سنبلستان شد زمین از نقش پای کلک من پای چوبین اینقدر رفتار هم می داشته است؟
سرو سیمین مرا از چوب خونین گشت پای سرو گو با پای چوبین در چمن زین پس میای
ره عشق است، با این عزمهای سست نتواند شد که بر آتش زدن نبود میسر پای چوبین را
جایی که سرو بوستان با پای چوبین میچمد ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیماندام را
ره سپر پای مصلحت بین است جاده ام شعله، پای چوبین است