( صفت ) پاپتی پا برهنه حافی . پای برهنه شدن پاپتی شدن حفوت .
جملاتی از کاربرد کلمه پای برهنه
خدای داند پای برهنه از جیلم بیامدم به بلهیاره نیم شب به شتاب
عبدالرحمن خراسانی گوید: که مردی آمد بشبلی، در سرای بود شبلی، فرا درآمد، سر برهنه و پای برهنه گفت: که میخواهی؟ گفت: شبلی را «شبلی» گفت: نشنودی مات کافراً فلا رحم اللّه.
ایمن مشو به فقر ز اهل حسد که هست صد چشم بد ز آبله، پای برهنه را
سلیم دو برادر دوقلوی بزرگتر به نامهای حسن و حسین میرزا (زادهٔ ۱۵۶۴) داشت که هر دو در کودکی درگذشتند. اکبر که در سوگ بود، پس از مرگ پسرانشان در حالی که به جنگ میرفت، همسرش مریم الزمانی را همراه خود برد و در هنگام بازگشت به آگره، از سلیم چشتی که در فاتح پور سیکری ساکن بود، طلب برکت کرد. شیخ سلیم چشتی او به او اطمینان داد که به زودی سه پسر به دنیا خواهد آورد که همگی تا سن پیری زندگی خواهند کرد. چند سال پیش از تولد شاهزاده سلیم، اکبر و مریم الزمانی با پای برهنه به زیارت اجمیر شریف درگاه رفتند تا برای داشتن پسری دعا کنند.
نقلست که استاد ابوالقاسم سماع را معتقد نبود یک روز به درخانقاه شیخ میگذشت و در خانقاه سماعی بود بر خاطر استاد بگذشت که قوم چنین فاش سر و پای برهنه کرده برگردند در شرع عدالت ایشان باطل بود وگواهی ایشان نشنوند شیخ در حال کسی از پس استاد فرستاد که بگو ما را در صف گواهان کی دیدی که گواهی بشنوند یا نه.
در روز جمعه و پس از گرفتن سه روز روزه، جمعیتی انبوه با پای برهنه از گوشه و کنار شهر و حتی خارج از شهر، روانه صحرای خاک فرج شدند و در جوار امامزاده احمد، که در نیم کیلومتری شهر قرار داشت و مصلای آن محسوب میشد نماز باران را به امامت سید محمد تقی اسدی خوانساری اقامه نمودند، جمعیت بیش از بیست هزار نفر بود، آن روز نماز خوانده شد اما بارانی نیامد.
به ظاهر خار در پای برهنه رفته در معنی برون آورده حور از نوک سوزنهای مژگانش
آن دست بسته طفل یتیمی که خسته گشت پای برهنه از اثر خار و خاره اش
آن روز که عشق با دلم بستیزد جان پای برهنه از میان بگریزد
عمران حصین گوید که مرا با رسول (ص) گستاخی بود. یک روز گفت، «بیا تا به عیادت فاطمه شویم». چون به در خانه وی رسیدیم در بزد و گفت، «السلام علیکم! درآیم؟» گفت، «درآی» گفت، «من و آن تن که با من است؟» گفت، «یا رسول الله بر همه اندام من هیچ چیز نیست مگر گلیمی کهنه». گفت، «بر سر اندر گیر و به خویشتن فراگیر». گفت، «اگر برگیرم پای برهنه بماند». ازاری کهنه به وی داد که این سر فراگیر. پس اندر شد و گفت، «چگونه ای فرزند عزیز؟» وی گفت، «سخت بیمار و دردمند و رنج از آن زیادت همی شود که گرسنه ام با این بیماری و هیچ چیز ندارم و نمی یابم که بخرم و طاقت گرسنگی نمی دارم». رسول الله بگریست و گفت، «جزع مکن که به خدای که سیم روز است که هیچ نچشیده ام و من بر خدای تعالی از تو گرامی ترم و اگر خواستی بدادی ولیکن آخرت بر دنیا اختیار کرده ام». آنگاه دست بر دوش وی زد و گفت، «بشارت باد تو را که سیده زنان اهل بهشتی». گفت، «آسیه زن فرعون و مادر عیسی، مریم چه اند؟» گفت، «هریکی از ایشان سیده زنان عالم خویش اند و تو سیده زنان همه عالمی. و شما همه اندر خانه ها باشد به قصب آراسته و اندر وی نه بانگ و نه رنج و مشغله. پس گفت، «بسنده کن به پسر عم من و شوهر خویش که تو را جفت کسی کرده ام که سید است اندر دنیا و سید است اندر آخرت.