پاکیزه روی. [ زَ / زِ ] ( ص مرکب ) زیباروی. نکومنظر. صبیح المنظر. وُضّاء. ( صراح ) ( منتهی الارب ). واضی ٔ. ( منتهی الارب ) : به آمل رسید روز آدینه... افزون از پانصد ششصدهزار مرد بیرون آمده بودند مردمان پاکیزه روی و نیکوتر. ( تاریخ بیهقی ). دلبند خوب صورت پاکیزه روی را نقش ونگار و خاتم پیروزه گو مباش.سعدی.
معنی کلمه پاکیزه روی در فرهنگ فارسی
( صفت ) زیبا روی نکو روی نکو منظر صبیح المنظر پاک رو . زیباروی نکومنظر
جملاتی از کاربرد کلمه پاکیزه روی
خوابگاه دختر پاکیزه روی پارسا یا کنار شوی باید یا میان خاک گور
خاتون خوب صورت پاکیزه روی را نقش و نگار و خاتم پیروزه گو مباش
ماهی لطیف صورت سروی شریف ذات پاکیزه روی نادره پاکیزه دامن است
کنیزی سیه چشم و پاکیزه روی گل اندام و شکر لب و مشگبوی
بود که شاهد پاکیزه روی با درویش به یک دو بوسه سزد گر مضایقت نکند
قیاس حسن تو سهو است جز بیوسف مصری که پاک دامن و پاکیزه روی و پاک سرشتی
غلامی نکو قد و پاکیزه روی هم از بهر خلعت سپردش بدوی
گشاده جبهت و پاکیزه روی و خرم چشم لطیف خلقت و شیرین زبان و خوش گفتار